در حسرت ان شبم که باران دارد
بازم نگهی به سوی یاران دارد
دیوانه ی اشکم که پریشانم کرد
دیوانه ان مه ام که بیمارم کرد
من به حال گریه و تو باز می خندی
من در غم تو ظاهر یک لبخندی
در حسرت دیدار تو ماندم روزی
بیچاره منم تو داغ سینه سوزی
عاشق شده بودم وتو باز خندیدی
دیوانه شدم دوباره تو خندیدی
این خنده تو مثال اتش به من است
شاید که بفهمی عشق تو جان من است
ای کاش بفهمی عشق پا سوزم کرد
اواره ی امروز و دیروزم کرد ......
بیت درج شده در ادامه مطلب را با سلیقه خود کامل کنید