عاشقی کردم و از یاد چشات افتادم
عشق درسی است آموخت مرا استادم
با هوای تو دلم را نیایش کردم
عاقبت عشق مرا می دهد بربادم
درتمام دل من نای دلت افتاده
عشق این است که دل را به دل تو دادم
تنهایی من را به غارت می برد این عشق
ای عشق من تنهایی ام را دوست می دارم
قلب از من بودن کنارت حسرتی دارد
من زخم خوردم باخودم حس ستم دارم
بودن کنار تو شبیه درد پاییز است
من برگ های زرد قلبم را نمی خواهم
دیوانه ام با بازی حسرت چکارم من ؟
عشقی نمی خوام فقط تنهایی ام را دوست دارم من

دلم در عشق داغون شد
فقط احساسشو میخواست
تمام ارزوهاش مرد
همش تقصیر این دنیاست
گرفتار غم و دردم
نفهمید من دوسش دارم
تمام ارزوش این بود
برم و دست بردارم
شده دنیام همه برزخ
شده روزام همه تاریک
جوونیم گم شده انگار
دراین بیراهه باریک
فقط مرگ از خدا میخوام
بده اگه خدایی هست
نمی شنوه دعاهامو
خدایش خدایی هست
..............................
عضویت در کانال تلگرام من
@khaterehham
ميدوني چشم تو حال دل ما رو زدو زار كرد
دلم رو دست فروش مردم كوچه و بازار كرد
مگه چي خواستم از چشمات كه با من بد شده دنياش
فقط يك جرعه از احساس قلبي كه برام شه پاش
همينو من فقط خواستم ولي انگاربد برداشت
نخواستم آخرش بد شه ولي انگار دل تو خواست
مگه چي خواستم از قلبت كه من را متهم كردي
به اين حبس بدون مرگ به احساسي كه رد كردي
ميدوني با همين كارت چه كاري با دلم كردي
شكسته شيشه عمرش به تاوان يه همدردي
فقط خواست عاشقت باشه بمونه در كنار تو
بشه سنگ صبور عشق بشه روياي دور تو
نخواستي و زدي تيشه به احساس قشنگ من
كشيدي رنگ حسرت را به قلب سبز رنگ من
فقط خواست عاشقت باشه نفهميدي اين احساسو
توخواستي ردشي از قلبم نگفتي به دلم پاشو
دلم گرفته از اين حالتم پشيمانم
خيال ميكنم اما خودم نمي دانم
خيال ميكنم اما دلم ابري بود
شكايت دل من بر هواي صبري بود
بهانه هاي دلم باز گواه عشقي زد
دلم گرفته براين باورم طلسمي زد
به حالت دلم من غبطه می خورند جمعی
سکوت کرده دلم بر تقاص آن زهری
که زد بر شب من آتشی و شد دردم
دل گرفته و دنبال عشق می گردم
برای بودن قلبم سکوت مرهم بود
سکوت مایع سردی برای آتش بود
خسته ام...
مانند شبی که تمام عمر خود را دنبال ستاره گشته تا فردا خورشید زمین را گرم کند اما ناتوان مانده.
خشکم...
مانند کویری که نه باران بلکه تشنه قدم های مسافری بردلم ...
ناتوانم...
مانند درختی که نتواسته سبزه ای به بهار اهدا کند...
کویرم ...
و تشنه تر کویر نه به باران بلکه نگاه
اما عاشقم ...
ثروت عشق است
دنیایم عشق است
هستیم عشق است
و همیشه محتاج عشقم.
من نه شب ، نه کویر و نه درخت بی حاصل ....
من روز کوهسارم در مرغزار سبز زیرا عاشقم.
خبر داري دلم دارد نگاهي بر نگاه تو
اميد لحظه عشق و اميد ردپاي تو
گذشت از خاطرم روزي نسيم از سر عشق
ولي انگار هواي دل گرفته باز براي تو
خبرداري يكي دارد زعشق تو مي ميرد
بيا لاقل نگاهش كن ببيند روي ماه تو
نذار اين حسرت كوتاه ته قلبش بشه يك زخم
همان زخم آخرش باشه يه روزي سد راه تو
عجب از دست اين دنيا چقدر كوچيكه و انگار
داره كوتاه مي گرده براي لحظه ديدار
مرا برخاطرم بسپار كه این است حسرتي بردل
نگاهم كن كه اين حسرت برايم قفل شد بر دل
هواي ديدن روي نگاري مي كشد مارا
از این دنيا دلي دارم واي از دل ، واي از دل.
حرفي نگفته ميان گلويم نشسته است
چون استخوان راه نفس به رويم بسته است
بغضم شكست حرف تو آمد در ميان
بازا كه انتظار پشت مرا شكسته است
تا كي كنم صبوري دوران بي كسي
تاخير تو زخم به دلهاي خسته است
تنها نشسته ام به گوشه اي غصه مي خورم
نجواي العجل به لبم نقش بسته است
هرروز شاهد زخمي تازه مي شويم
بازا زمانه كمر به مرگم بسته است
بازا دعاي العجل را استجاب كن
دنيا به لحظه چشم بسته است

قرار بود که دلی بشکند از این دیوار
نیامدی و برایم سکوت شد اجبار
دگر بهانه برایم نبود گریه کنم
چقدر سخت بود شکستن به حرمت دیدار
همیشه جمله صبر و همیشه بی تابی
کمر شکست زهجرت منو به یاد بیار
زچشم دیده برفت زکف همه طاقت
ببین سبو شکسته شراب عشق بیار
مرا زحسرت چشمی که عشق می نامند
تورا به جان همون عشق به خاطرم بسپار
شعر در ادامه مطلب ...
شعر را در ادامه مطلب بخوانید
خودم گفتم که تنهایی دروغه
در حسرت ان شبم که باران دارد
بازم نگهی به سوی یاران دارد
دیوانه ی اشکم که پریشانم کرد
دیوانه ان مه ام که بیمارم کرد
من به حال گریه و تو باز می خندی
من در غم تو ظاهر یک لبخندی
در حسرت دیدار تو ماندم روزی
بیچاره منم تو داغ سینه سوزی
عاشق شده بودم وتو باز خندیدی
دیوانه شدم دوباره تو خندیدی
این خنده تو مثال اتش به من است
شاید که بفهمی عشق تو جان من است
ای کاش بفهمی عشق پا سوزم کرد
اواره ی امروز و دیروزم کرد ......
ياد سهراب بخير
شعر در ادامه مطلب..........
شبي ديدم هواي گريه دارم

اگرچه حال دلم بازشبيه نادانيست
اگه ديدي كه تنها نيستم ياد تورو دارم
من از دست چشاي تو دوباره عشق مي بازم
شعر را در ادامه مطلب بخوانید
شعر را در ادامه مطلب بخوانید...
شعر را در ادامه مطلب بخوانید
حرفهايي دارم
شايد از دل تنگي است
شايد از باور من
اين زمين زيبا نيست
غصه هايي دارم
كه جدايي ز دلم ممكن نيست
اسمان قلبم
انگاري تا به قيامت ابريست
جاي ما اينجا نيست
كوله بارم بسته است
بايد از اين غم خاكي بروم
در قلبم بسته است
تا نباشد عشقي
كه شود معبر من
تا نباشد حبي
كه شود باعث برگشتن من
اي هواي دل من بازكن اين راز سفر
كه دلم باز نگويد كه برگشتي هست
سعی کردم که باشم من بهار
چه بهاری با این انتظار
تا نیایی هیچ خزانی زار نیست
عطری از عشق بر گل و گلزار نیست
تا نیایی بلبلان دل خسته اند
لب ز اواز خوششان بسته اند
تا نیایی فرصت گل هیچ نیست
حق بودن میانی بیش نیست
سعی کردم که باشم من بهار
نه بهار نیست با این انتظار
سعی کردم با الف عاشق شوم
تا نیایی عشق هم نیست پایدار
حرفهایی دارم ...
از نگاهم پیداست
فرصتم کافی نیست
زندگی پا بر جاست
جای من اینجا نیست
در زمین خاکی
در هوای نمناک
با دل از غم حاکی
می توانم باشم
زندگی خالی نیست
عشق ها پا بر جاست
جای ما اینجا نیست
حرفهایی دارم ...
شاید از قلبم نیست
تا بماند عشقی
که دلش با ما نیست
منوبا یه چشم گریون با تب عشقت ندیدی
باشه شاید حق من بود شاید اینم سرنوشته
این شاید کار خدا بود اونکه قصه نوشته
اونکه این سرنوشت و به نگاهت گره کرده
این نوای قلب من رو دوباره اواره کرده
ولی ای خدای عشاق ای دوای دردمندان
چرا اخه اون دلم رو اینجوری بیچاره کرده
گله دارم از نگاهت اونکه محتاجشم من
پس نگام کن تو دوباره باز بزار دوباره پاشم
بزار رو پاهم بیاستم بزار عاشقت بمونم
اینجوری شاید دوباره بتونم زنده بمونم
شعر رادر ادامه مطلب بخوانید
تنهایی درد عجیبی است شاید تو هم دیده باشی
تا حالا شده که عشقم ناگهان تنها رها شی
اگه تنهایی ندیدی اگه دردش نکشیدی
اگرم شده تا حالا قصه شو هم نشنیدی
پس نگاه کن به دل من که همیشه بی تو تنهاست
وقتی نیستی تو کنارم اسیر هجوم غمهاست
تو ببین چه کردی با من که همیشه غمگینم
دوست ندارم که عزیزم تنهایی تو من ببینم
تو بهارم هستی اما نکنه یه وقت خزون شی
نکنه یه روزی بی من اسیر دست زمون شی
نکنه تنها بشی تو توی این دنیای وحشی
دوست ندارم که تو هم یه روز مثه من با هجوم غم رها شی
سكوت را بهانه كن كه بهترين بهانه است
فقط نگاه کن به من که خیلی عاشقانه است
نگاه کن نگاه کن به این دل شکسته ام
به اینکه تو شکسته ای که من بخون نشسته ام
بهانه کن سکوت را سکوت حرف مبهم است
جدایی دلم زتو هزار برابر غم است
منم مثه تو اینجا بی شکیبم
همدوره ای عاشق و بی پناهم
تو رو خدا نزار بگم غریبم
بیا با هم تو دل خونه بسازیم
بیا با هم از عاشقی ببازیم
تو دلامون غم اومده باز اینجا
بیا با هم یه غم کده بسازیم
همدوره ای اینجوری نیست قصه مون
هجر و جدایی نداره دلامون
بعد همین دوره باهم بودن
بازم پیش هم میمونه دلامون
رسم وفای این دلا رو بنگر
شاید که دنیا قصد بازی داره
قصد شکستن تو دلش نیست داداش
فکر رهایی و جدایی داره
خدا کنه تو دل وفا بمونه
رسم شکستن دلا نمونه
دورشه ازمون این همه رنج عشق
فقط که عشق توی دلا بمونه
حرفی از عشق واسه گفتن نداره
شعر من تو بیت اخر می مونه
کاری با قافیه جستن نداره
قصه ی من قصه ی تنهاییه
زنده موندنه که مردن نداره
سوختن شمع و میشه تو قصه دید
پرپروانه شکستن نداره
شب و روز من همه یکی شدند
قصه ی من که شنیدن نداره
خیلی دوست دارم که از دلم بگم
دلی که تاب شکستن نداره
قلب تو زیاد با من بد میکنه
منم اونکه پای رفتن نداره
معنی عشقمون باطل شده بود
عشقی که گوش شنیدن نداره
ارزوی دیدنت برام شده مثل سراب
منکه عاشقت بودم ارزش دیدن نداره؟
زندگی یه نقطه ی سیاه من
دنیاهم که جای موندن نداره